بازنشری از حمید رضا دانشور



سلام

این متن اولین کلمات در جهت تلاش برای باز نشر وقایع زندگی روزمره ام می باشد.

فکر کنم چند روز اول بیشتر به توضیح در مورد موقعیت بپردازم تا کلیاتی از این بودن برای شما روشن شود.

کاشان شهریست که من را در بر گرفته . من از تهران به اینجا آمدم . آمدنی برای چند ماه تا تجربه ای مشترک با دوستی صمیمی به دست آورم و ادامه دار شدن بودنی در این شهر که هر روز مرا بیشتر شیفته این هوا می کند . من اکنون بعد از حدود پنج سال زندگی در این شهر ، در خانه ای به نام کوشک هنر که با همان دوستم راه اندازی کرده ایم زندگی می کنم. خانه ای کوچک در قلب بافت تارخی کاشان; خانه ای در محله ی پشت مسجد آقا بزرگ که در گذری به نام تقی خان قرار گرفته است . خانه ما اکنون یک کافه هاستل است. سرنوشتی که خودش برای خودش رقم زده است و من و ارسلان در سه سالی که در آن زندگی می کنیم ، شاهد پیدایش اش بودیم. اکنون که برای شما مینویسم دو ماه و هفده روز است که از اولین نفس های این کودک تازه متولد شده میگذرد. تعبیری که من از روز های قبل تولد خانه میکنم ، زندگی جنینی ست که حدود سه سال به دنیا آمدنش طول کشید. ما در این سه سال با او بزرگ شدیم ، تعمیرش کردیم ، در او زندگی کردیم و هر بار خیال کردیم که اکنون دیگر متولد شده است. راستش را بخواهید میتوان حتی الان هم به تولدش شک کرد و شاید هنوز به دنیا نیامده است! اما شواهد برای من این را نشان میدهد که درگیر حیاتی شده ام که ماقبل این دو ماه وجود نداشت. حیاتی که از وجودی تمام عیار نشئت می گیرد.

من در تلاشم خودم و محیط زندگی خودم را برای شما نشر دهم و امیدوارم خدا مرا در این امر یاری کند.

تا فردا.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها